-
و خدایی که در این نزدیکی است
سهشنبه 24 مرداد 1385 15:16
آنقدر در میزنم این خانه را تا ببینم لطف صاحبخانه را ××× وذکروا الله ذکرا کثیر ×××
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مرداد 1385 19:30
می دونستی زیباترین خط منحنی دنیا لبخندی است که بی اراده روی لبهای یه عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه دوستت دارم
-
بیا که دل دریاییم بی تو مرداب است
دوشنبه 23 مرداد 1385 12:13
یک روز که با آمدنت زمین را گلباران کردی می دانستی دلم لرزید شوق دیدارت درآ ن شب ها خواب را از چشمانم زدود و افسانه ای شد دیدارت... کاش افسانه دوباره واقعیت پیدا می کرد ای کاش ... دل تنگ شده... کاش زمان رسیدن فرا می رسید
-
چاره
یکشنبه 22 مرداد 1385 16:32
برای هر ستاره ای که ناگهان در آسمان غروب می کند دلم هزار پاره است دل هزار پاره است ، دل هزار پاره را خیال آنکه آسمان -همیشه و هنوز- پر از ستاره است چاره است محمد زهری
-
بارون و دوست دارم هنوز
شنبه 21 مرداد 1385 21:48
صورتمو گرفتم به طرف آسمون داد زدم گفتم خدایا مگه من چی کار کردم؟؟؟؟؟؟ ........ خدایا به همین بارون قسمت میدم یا این چیز هارو تموم کن یا منو راحت کن ..... .......... دلم گرفته بود رفتم زیر بارون زدم زیر گریه ... صورتم خیس شد اما از بارون چشمام .... یادم اومد یه روزی اینو بهم گفتی هر وقت بارون اومد بدون دارم پشت ابرا...
-
نمی دونم باید چه کار کنم
شنبه 21 مرداد 1385 18:22
خسته ام خسته تر از آهی کز حسرت دیدار دوباره برخیزد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 مرداد 1385 19:18
معلقم بین زمین و هوا حالم بده چقدر بی انصافیه که تمام زندگی و آینده ات دست یه نفرباشه اگه اون بگه نه همه چی تموم آخر خط..... خدایا کمکمون کن
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 مرداد 1385 13:07
بهتون قول داده بودم که یه پست در مورد پست شهرزاد قصه گو بنویسم : اینم داستان این شعر و اسم من: من یه خاله دارم که تو سالهای جنگ با پسر خاله اش که پسر عموی من میشه نامزد بود(باید بگم از اونجایی که تو فامیل ما ازدواج فامیلی زیاده ما با فامیلامون بیش از انداز فامیل هستیم ).هردوشون اون موقع کم سن و سال بودن.این طور که من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 مرداد 1385 17:49
و این نیز می گذرد...
-
شهرزاد قصه گو
پنجشنبه 19 مرداد 1385 14:14
امشبم چون شب پیش شبم از نیمه گذشت آخرین رهگذرم از تو این کوچه گذشت نیومد نیومد شهرزاد قصه گویم نیومد نیومد نیمود گل ناز آرزویم نیومد نیومد تا قصه رود خونه و کوه رو بگه قصه صیاد آهو رو بگه قصه طلسم بسته قصه چراغ جادو رو بگه نیومد نیومد شهرزاد قصه گویم نیومد نیومد نیوم گل ناز آرزویم نیومد من تو خواب عروس آرزوهامواز توی...
-
لبخندددددددددد
پنجشنبه 19 مرداد 1385 12:34
با یک لبخند تو هزار خاطره بی پایان آغاز میشو د
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مرداد 1385 14:53
بدان که آرامش دلم به نامت به یادت طوفانی هست به عظمت اقیانوس های هستی بدان در تمام وجودم به یادت می نوازم ترنم رویایی عشق و در این روزگار بی وفایی تنها و تنها تویی که خاکستر زندگی را در درونم شعله ور می کنی من آتشفشان خاموشی ام که تنها با صدای تو می سوزانم زمین خدا را
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مرداد 1385 23:55
خدایا کمکم کن
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مرداد 1385 12:52
هیچ سالی به اندازه امسال روز پدر ناراحت نبودم، بغض کرده و گرفته تو خودم. دیشب وقتی اس ام اس دادی خواب بودم .از خواب پا شدم واس ام اس رو خوندم خواب از سرم پرید.وقتی بهم گفتی که می خوای تا صبح صلوات بفرستی شاید فرجی بشه کلی از خودم خجالت کشیدم......... دارم از غصه میمیرم.از اینکه میبینم تو زیر فشار مشکلات داری له میشی و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مرداد 1385 11:22
پروردگارا مرا آنگونه تربیت کن که در زمین زندگی کنم ولی به آن و آنچه درآن است دل نبندم
-
تولد
دوشنبه 16 مرداد 1385 21:17
برای آن که کمی حتی اگر شده کمی زندگی کرد دو تولد لازم است تولد جسم و سپس تولد روح هردو تولد مانند کنده شدن هستند . تولد اول بدن را به این دنیا می افکند و تولد دوم روح رابه آسمان می فرستد . تولد دوم من زمانی بود که تو را دیدم ......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مرداد 1385 14:24
خدایا تو آنگونه ای که دوست دارم پس مرا آنگونه ای کن که دوست داری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مرداد 1385 13:11
و اما یه تبریک مخصوص برای عزیزترین هام پدر عزیزم و همراه ابدی و همیشگی زندگیم... روزتون مبارک امیدوارم لیاقت داشته باشم تا محبت های بیکران و خالصانه شما رو قدردان باشم. دوستون دارم بازم میگم : دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مرداد 1385 11:43
تیمم را به خاک پای خوبان کنار آب زمزم می توان کرد چو آید زائری از کعبه دل کمر در پیش او خم می توان کرد ************************ ولادت مولا علی و روز پدر بر همه باباهای خوب دنیا مبارک
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 مرداد 1385 12:38
کی اشکاتو پاک میکنه خیلی سخته از یکی دور باشی... و نتونی اون چیزایی که تو دلته بهش بگی نتونی اون نیازایی که اون بهت داره رو براش بر طرف کنی نتونی نیاز خودتو بر طرف کنی خیلی سخته بهت بگه دلش برات تنگ شده و تو نتونی هیچ کاری بکنی فقط بگی دل منم برات تنگ شده
-
چشم انتظارم تا که بیایی
جمعه 13 مرداد 1385 18:08
این جمعه هم گذشت و نیومدی... من هنوزم چشم انتظارم. نمیدونم عمرم انقدر قد میده تا آمدنت رو ببینم؟؟؟ دوست دارم آقای من. هیچ وقت دست رد به سینه ی این بنده ی حقیرت نزدی و همیشه و همه جا تو سخت ترین مشکلات همراهش بودی. یا امام زمان همه ی حاجتمندان رو حاجت روا دار. آمین با رب العالمین.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 مرداد 1385 12:16
تا وقتی تو هستی ... مهربون من ! تا وقتی که تو هستی، تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست ! تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ی منه ! تا وقتی که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه ! تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی ! تا وقتی که شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من ! من زنده هستم ! برای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مرداد 1385 18:02
خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
-
توووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
پنجشنبه 12 مرداد 1385 11:00
از هنگامیکه روزگار در چشمانت خلاصه شد من با تو یکی شدم !! دیگراندکی به خود نیندیشیدم . که خود چه بوده ام و اینک چه هستم؟؟ !! چراکه در زندان اندیشه ام تنها یک چیز بود؟؟ که همان درهای گناه را به رویم بست و دیگر گناه نکردم . مگر یک گناه ... که در دلم به تو گفتم دوستت دارم .!!!!! تنها این گناه من بود چرا که هر گاه از خواب...
-
تو من هستی (ما یکی هستیم)
چهارشنبه 11 مرداد 1385 17:16
تو را دوست دارم نگاهت را ، کلامت را و آغوش مهربانت را تو را دوست دارم به اندازه تمام رنگهای زیبای دنیا نه کم است به اندازه تمام زیباییهای دنیا نه باز هم کم است تو را به اندازه تمام دنیا دوست دارم من تو را در تک تک ذرات وجودم لمس کردم در هر نفسم عطرت را حس کردم و با هر ضربان قلبم عاشقانه تو را زندگی کردم دیگر در پس...
-
محبت
چهارشنبه 11 مرداد 1385 10:06
ز دریا پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا بی نیاز تر از من . ز آتش پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا سوزنده تر از من . ز آب پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا روان تر از من . ز خاک پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا افتاده تر از من . ز شمع پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا گرم تر از من . ز گل پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا زیباتر من . ز پروانه پرسیدم که محبت چیست؟...
-
زندگی
چهارشنبه 11 مرداد 1385 00:37
غنچه با دل گرفته گفت : زندگی لب زخنده بستن است . گل به خنده گفت : زندگی شکفتن است با زبان سبز راز گفتن است . گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش می رسد . تو چه فکر میکنی؟؟؟ راستی کدامیک درست گفته اند؟؟؟ من که فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است . هر چه باشد او گل است گل یکی دو پیرهن بیشتر زغنچه پاره کرده...
-
امروز خیلی دلم هواتو کرده
سهشنبه 10 مرداد 1385 14:36
امروز خیلی دلم می خواد از تو بگم ... امروز بد جوری حضور دستای مهربونت رو روی شونه هام کم دارم ..... امروز هوای گریه دارم ... دلم خیلی برات تنگ شده .... خیلی به بودنت نیاز دارم ...... دلم میخواد کنارم باشی ...... میخوام که باشی ..... می خوام سرمو بذارم رو شونه ت .... می خوام تمام دلتنگی هامو تو بغلت گریه کنم ... کاش می...
-
روز اول ............
سهشنبه 10 مرداد 1385 12:15
یه روز برای اولین بار که دیدمش حس عاشقی رو تو چشاش گرمای محبت و تو دستاش لبخند و رو لباش فراموشی غم و تو نگاش دیدم همه و همه دست به دست هم داده بودن تا عاشقت بشم دیگه میترسم تو چشات نگاه کنم میترسم از اینکه هستم بدتر بشم عاشق تر بشم دیوونه تر بشم
-
پروازززززززززززززززززززز
سهشنبه 10 مرداد 1385 10:49
پرواز را آغاز خواهم کرد با تو یک آسمان پرواز خواهم کرد با تو روز از نو آری روزگاری خوشتر از نو از خویشتن آغاز خواهم کرد با تو