رو در و دیوار این شهر همش از تو یادگاره
توی این کوچه تاریک منو تنها نمی ذاره
یاد حرف های قشنگت که تو قلبم خونه کرده
یاد دلتنگی چشمات که منو بهونه کرده
میزنه آتیش به جونم پس کجایی مهربونم
آخه من تراته هامو واسه ی کی پس بخونم
دل من هواتو کرده آخ کجایی نازنینم
کاش که بودی و میدیدی بی تو من تنها ترینم
آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد . . .
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز . . .
و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد . . .
و به لبخند تو از خویش رها می گردد . . .
و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد
کاش که بودی و میدیدی بی تو من تنها ترینم شهرزادم
زیباترین حس دنیا...
انتظار من چه سخت است...کاش میدانستی این را...روز و شبها را چگونه این دل دیوانه سر کرد ؟
مرا به آغوشت راه بده ... می خواهم این بار هم برای اولین بار ببوسمت...!!!
بیا چشمانمان را ببندیم...می خواهم وقتی لبهای معصوممان به هم گره می خورد و هر دو از لذت در آغوش یکدیگر نفس نفس می زنیم از لذت متناهی جسممان...وجود نامتناهی خداوند را با چشمان بسته تصور کنیم...چشماننت را باز نکن...نه....نه....!
لبهایمان از گرمی شهوت خشک شده ...اما گونه هایمان از اشک خیس...ما ساعت ها در آغوش یکدیگر می گرییم. ای تنها عشق من...ای تنها هم آغوش من....بیا که احساسم را برایت دست نخورده نگاه داشته ام...بیا که می خواهم وقتی دستانت را بر روی احساسم می گذاری...از فرط لذت قطره های اشک به گونه هایت بدرخشد....
می خواهم با اشکهایت بر تمام احساسم بوسه زنی...
می خواهم اشکهایت تمام روحم را خیس کنند...
بیا که ...
حالا که تو نمی آی من خودم میام !!!