صورتمو گرفتم به طرف آسمون داد زدم گفتم خدایا مگه من چی
کار کردم؟؟؟؟؟؟
........
خدایا به همین بارون قسمت میدم یا این چیز هارو تموم کن یا منو
راحت کن
.....
..........
دلم گرفته بود رفتم زیر بارون
زدم زیر گریه
...صورتم خیس شد اما از بارون چشمام
....یادم اومد یه روزی اینو بهم گفتی هر وقت بارون اومد بدون دارم
پشت ابرا گریه میکنم
...صدات زدم اما کسی جوابمو نداد زدم زیر گریه
....بهم گفتی اگه وقتی بارون می آد آرزو کنی بر آورده میشه
...منم از ته دل آرزو کردم که
......اومدم پایین صورتم خیس شده بود همه بهم گفتن چه بارونی می آد
اما هیچ کس نفهمید صورت من از بارون چشمام خیس شده...
هووووووووم.......باران بهانه ایست که دریایی ات کنند.........وچه حس غریبی است که دل آدم برای باریدن لک بزند ........وچه حس غریبی است که ابر چشمها آبستن باریدن باشند اما ........خوش به حالتان که اقلا باریدید......./من هم خوشحالم از دیدارتون اینجا........بابت لینک هم ممنون .......راستش دیگه خیلی کم انزلی می یام .......دوتا پروژه مونده وتنها بهانه های انزلی اومدنم هم همونه..........امیدوارم توی این مدت ببینمتون........تا خدا چی بخواد........